کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تو جانا بی‌وصالش در چه کاری

    به دست خویش بی‌وصلش چه داری

    همه لافت که زاری‌ها کنم من

    به نزد او نیرزد خاک زاری

    اگر سنگت ببیند بر تو گرید

    که از وصل چه کس گشتی تو عاری

    به وصلش مر سما را فخر بودی

    به هجرش خاک را اکنون تو عاری

    چنان مغرور و سرکش گشته بودی

    زمان وصل یعنی یار غاری

    از آن می‌ها ز وصلش مست بودی

    نک آمد مر تو را دور خماری

    ولیکن مرغ دولت مژده آورد

    کز آن اقبال می‌آید بهاری

    ز لطف و حلم او بوده‌ست آن وصل

    نبود از عقل و فرهنگ و عیاری

    به پیر هندوی بگذشت لطفش

    چو ماهی گشت پیر از خوش عذاری

    چنین‌ها دیده‌ای از لطف و حسنش

    تو جانا کز پی او بی‌قراری

    چه سودم دارد ار صد ملک دارم

    که تو که جان آنی در فراری

    خداوندی ز تو دور است ای دل

    که بی‌او یاوه گشته و بی‌مهاری

    هزاران زخم دارد از تو ای هجر

    که این دم بر سر گنجش تو ماری

    ایا روز فراقم همچو قیری

    ایا روز وصالم همچو قاری

    تو بودی در وصالش در قماری

    کنون تو با خیالش در قماری

    به هجر فخر ما شمس الحق و دین

    ایا صبرا نکردی هیچ یاری

    مگر صبری که رست از خاک تبریز

    خورم یابم دمی زو بردباری

    ببینا این فراق من فراقی

    ببینا بخت لنگم راهواری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha