کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی

    چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی

    عشق جامه می‌دراند عقل بخیه می‌زند

    هر دو را زهره بدرد چون تو دلدوزی کنی

    خوش بسوزم همچو عود و نیست گردم همچو دود

    خوشتر از سوزش چه باشد چون تو دلسوزی کنی

    گه لباس قهر درپوشی و راه دل زنی

    گه بگردانی لباس آیی قلاوزی کنی

    خوش بچر ای گاو عنبربخش نفس مطمئن

    در چنین ساحل حلال است ار تو خوش پوزی کنی

    طوطیی که طمع اسب و مرکب تازی کنی

    ماهیی که میل شعر و جامه توزی کنی

    شیر مستی و شکارت آهوان شیرمست

    با پنیر گنده فانی کجا یوزی کنی

    چند گویم قبله کامشب هر یکی را قبله‌ای است

    قبله‌ها گردد یکی گر تو شب افروزی کنی

    گر ز لعل شمس تبریزی بیابی مایه‌ای

    کمترین پایه فراز چرخ پیروزی کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha