کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    حدی نداری در خوش لقایی

    مثلی نداری در جان فزایی

    بر وعده تو بر نجده تو

    که م دوش گفتی هی تو کجایی

    کردم کرانه ز اهل زمانه

    رفتم به خانه تا تو بیایی

    نزلت چشیدم رویت ندیدم

    آن قرص مه را کی می‌نمایی

    ماهی کمالی آب زلالی

    جاه و جلالی کان عطایی

    امروز مستم مجنون پرستم

    بگرفت دستم دست خدایی

    ای ساقی شه هین الله الله

    افزون ده آن می چون مرتضایی

    یک گوشه جان ماندست پیچان

    و آن پیچش از تو یابد رهایی

    جنگ است نیمم با نیم دیگر

    هین صلح شان ده تا چند پایی

    زاغی و بازی در یک قفس شد

    و از زخم هر دو در ابتلایی

    بگشا قفس را تا ره شودشان

    جنگی نماند چون در گشایی

    نفسی و عقلی در سینه ما

    در جنگ و محنت مست خدایی

    گر جنگ خواهی درشان فروبند

    ور نی بکن شان یک دم سقایی

    در آب افکن چون مهد موسی

    این جان ما را چون جان مایی

    تا کش نیاید فرعون ملعون

    نی آن عوانان اندر دغایی

    در آب رقصان مهد لطیفش

    از خوف رسته وز بی‌نوایی

    فرعون اکنون بشناسد او را

    کز راه آب او کرد ارتقایی

    تو میر آبی و آن آب قایم

    داد و دهش را دایم سزایی

    در خانه موسی در خوف جان بد

    در آب بودش امن بقایی

    هر چیز زنده از آب باشد

    کب است ما را نقل سمایی

    تو آب آبی تو تاب تابی

    آب از تو یابد لطف و روایی

    قارون نعمت طماع گردد

    در بخشش تو گیرد گدایی

    جز در گدایی کس این نیابد

    ناموس کم کن با کبریایی

    گیرنده خواهد جوینده خواهد

    ناموس آرد جان را جدایی

    خاموش کردم لیکن روانم

    در اندرونم گشته‌ست نایی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha