به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
نهان شدند معانی ز یار بیمعنی
کجا روم که نروید به پیش من دیوی
کی دید خربزه زاری لطیف بیسرخر
که من بجستم عمری ندیدهام باری
بگو به نفس مصور مکن چنین صورت
از این سپس متراش این چنین بت ای مانی
اگر نقوش مصور همه از این جنس اند
مخواه دیده بینا خنک تن اعمی
دو گونه رنج و عذابست جان مجنون را
بلای صحبت لولی و فرقت لیلی
ورای پرده یکی دیو زشت سر برکرد
بگفتمش که تویی مرگ و جسک گفت آری
بگفتم او را صدق که من ندیدستم
ز تو غلیظتر اندر سپاه بویحیی
بگفتمش که دلم بارگاه لطف خداست
چه کار دارد قهر خدا در این مأوی
به روز حشر که عریان کنند زشتان را
رمند جمله زشتان ز زشتی دنیی
در این بدم که به ناگاه او مبدل شد
مثال صورت حوری به قدرت مولی
رخی لطیف و منزه ز رنگ و گلگونه
کفی ظریف و مبرا ز حیله حنی
چنانک خار سیه را بهارگه بینی
کند میان سمن زار گلرخی دعوی
زهی بدیع خدایی که کرد شب را روز
ز دوزخی به درآورد جنت و طوبی
کسی که دیده به صنع لطیف او خو داد
نترسد ار چه فتد در دهان صد افعی
به افعیی بنگر کو هزار افعی خورد
شد او عصا و مطیعی به قبضه موسی
از آن عصا نشود مر تو را که فرعونی
چو مهره دزدی زان رو به افعیی اولی
خمش که رنج برای کریم گنج شود
برایمؤمنروضهست نار در عقبی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.