کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون روی آتشین را یک دم تو می‌نپوشی

    ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی

    ای جان و عقل مسکین کی یابد از تو تسکین

    زین سان که تو نهادی قانون می فروشی

    سرنای جان‌ها را در می دمی تو دم دم

    نی را چه جرم باشد چون تو همی‌خروشی

    روپوش برنتابد گر تاب روی این است

    پنهان نگردد این رو گر صد هزار پوشی

    بر گرد شید گردی ای جان عشق ساده

    یا نیک سرخ چشمی یا خود سیاه گوشی

    گر ز آنک عقل داری دیوانه چون نگشتی

    ور نه از اصل عشقی با عشق چند کوشی

    اجزای خویش دیدم اندر حضور خامش

    بس نعره‌ها شنیدم در زیر هر خموشی

    گفتم به شمس تبریز کاین خامشان کیانند

    گفتا چو وقت آید تو نیز هم نپوشی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha