مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۵۵: چون روی آتشین را یک دم تو مینپوشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون روی آتشین را یک دم تو می نپوشی ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی ای جان و عقل مسکین کی یابد از تو تسکین زین سان که تو نهادی قانون می فروشی سرنای جان ها را در می دمی تو دم دم نی را چه جرم باشد چون تو همی خروشی روپوش برنتابد گر تاب روی این است پنهان نگردد این رو گر صد هزار پوشی بر گرد شید گردی ای جان عشق ساده یا نیک سرخ چشمی یا خود سیاه گوشی گر ز آنک عقل داری دیوانه چون نگشتی ور نه از اصل عشقی با عشق چند کوشی اجزای خویش دیدم اندر حضور خامش بس نعره ها شنیدم در زیر هر خموشی گفتم به شمس تبریز کاین خامشان کیانند گفتا چو وقت آید تو نیز هم نپوشی مولانا بلخی