کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هله تا ظن نبری کز کف من بگریزی

    حیله کم کن نگذارم که به فن بگریزی

    جان شیرین تو در قبضه و در دست من است

    تن بی‌جان چه کند گر تو ز تن بگریزی

    گر همه زهرم با خوی منت باید ساخت

    پس تو پروانه نه ای گر ز لگن بگریزی

    چون کدو بی‌خبری زین که گلویت بستم

    بستم و می‌کشمت چون ز رسن بگریزی

    بلبلان و همه مرغان خوش و شاد از چمنند

    جغد و بوم و جعلی گر ز چمن بگریزی

    چون گرفتار منی حیله میندیش آن به

    که شوی مرده و در خلق حسن بگریزی

    تو که قاف نه‌ای گر چو که از جا بروی

    تو زر صاف نه‌ای گر ز شکن بگریزی

    جان مردان همه از جان تو بیزار شوند

    چون مخنث اگر از خوب ختن بگریزی

    تو چو نقشی نرهی از کف نقاش مکوش

    وثنی چون ز کف کلک و شمن بگریزی

    من تو را ماه گرفتم هله خورشید تویی

    در خسوفی گر از این برج و بدن بگریزی

    تو ز دیوی نرهی گر ز سلیمان برمی

    وز غریبی نرهی چون ز وطن بگریزی

    نه خمش کن که مرا با تو هزاران کار است

    خود سهیلت نهلد تا ز یمن بگریزی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha