مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۷۷۷: شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی عشق جامه می دراند عقل بخیه می زند هر دو را زهره بدرد چون تو دلدوزی کنی خوش بسوزم همچو عود و نیست گردم همچو دود خوشتر از سوزش چه باشد چون تو دلسوزی کنی گه لباس قهر درپوشی و راه دل زنی گه بگردانی لباس آیی قلاوزی کنی خوش بچر ای گاو عنبربخش نفس مطمئن در چنین ساحل حلال است ار تو خوش پوزی کنی طوطیی که طمع اسب و مرکب تازی کنی ماهیی که میل شعر و جامه توزی کنی شیر مستی و شکارت آهوان شیرمست با پنیر گنده فانی کجا یوزی کنی چند گویم قبله کامشب هر یکی را قبله ای است قبله ها گردد یکی گر تو شب افروزی کنی گر ز لعل شمس تبریزی بیابی مایه ای کمترین پایه فراز چرخ پیروزی کنی مولانا بلخی