به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آن شمع چو شد طرب فزایی
پروانه دلان به رقص آیی
چون جان برسد نه تن بجنبد
جان آمد از لحد برآیی
چون بانگ سماع در که افتاد
ای کوه گران کم از صدایی
کاین باد بهار میرساند
رقصانی شاخ را صلایی
در ذره کجا قرار ماند
خورشید به رقص در سمایی
هم آتش و دود گشته پیچان
از آتش روی جان فزایی
ماهی صنما ز روح بیجسم
شوخی شکری یکی بلایی
گه کوته و گه دراز گشتیم
با سایه صورت همایی
هم بر لب دوست مست گشتیم
نالان شده مست همچو نایی
بر باد سوار همچو کاهیم
اندر جولان ز کهربایی
چون پشه ز خون خویش مستیم
وز دیگ جگر دلا ابایی
اندر خلوت به هوی هویی
در جمعیت به های هایی
در صورت بنده کمینیم
در سر صفت یکی خدایی
این داد خدیو شمس تبریز
بی کبر ولیک کبریایی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.