کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در فنای محض افشانند مردان آستی

    دامن خود برفشاند از دروغ و راستی

    مرد مطلق دست خود را کی بیالاید به جان

    آخر ای جان قلندر از چه پهلو خاستی

    سالکی جان مجرد بر قلندر عرضه داد

    گفت در گوشش قلندر کان طرف می واستی

    کاین طرف هر چند سوزی در شرار عشق خویش

    لیک هم مطلق نه‌ای زیرا که در غوغاستی

    در جمال لم یزل چشم ازل حیران شده

    نی فزودی از دو عالم نی ز نفیش کاستی

    تو نه این جایی نه آن جا لیک عشاق از هوس

    می‌کنند آن جا نظر کان جاستی آن جاستی

    ای که از الا تو لافیدی بدین زفتی مباش

    چشم‌ها را پاک کن بنگر که هم در لاستی

    مرحبا جان عدم رنگ وجودآمیز خوش

    فارغ از هست و عدم مر هر دو را آراستی

    پاکی چشمت نباشد جز شه تبریزیان

    شمس دین گر او بخواهد لیک نی زان‌هاستی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha