کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای وصل تو آب زندگانی

    تدبیر خلاص ما تو دانی

    از دیده برون مشو که نوری

    وز سینه جدا مشو که جانی

    آن دم که نهان شوی ز چشمم

    می‌نالد جان من نهانی

    من خود چه کسم که وصل جویم

    از لطف توم همی‌کشانی

    ای دل تو مرو سوی خرابات

    هر چند قلندر جهانی

    کان جا همه پاکباز باشند

    ترسم که تو کم زنی بمانی

    ور ز آنک روی مرو تو با خویش

    درپوش نشان بی‌نشانی

    مانند سپر مپوش سینه

    گر عاشق تیر آن کمانی

    پرسید یکی که عاشقی چیست

    گفتم که مپرس از این معانی

    آنگه که چو من شوی ببینی

    آنگه که بخواندت به خوانی

    مردانه درآ چو شیرمردی

    دل را چو زنان چه می‌طپانی

    ای از رخ گلرخان غیبت

    گشته رخ سرخ زعفرانی

    ای از هوس بهار حسنت

    در هر نفسم دم خزانی

    ای آنک تو باغ و بوستان را

    از جور خزان همی‌رهانی

    ای داده تو گوشت پاره‌ای را

    در گفت و شنود ترجمانی

    ای داده زبان انبیا را

    با سر قدیم همزبانی

    ای داده روان اولیا را

    در مرگ حیات جاودانی

    ای داده تو عقل بدگمان را

    بر بام دماغ پاسبانی

    ای آنک تو هر شبی ز خلقان

    این پنج چراغ می‌ستانی

    ای داده تو چشم گلرخان را

    مخموری و سحر و دلستانی

    ای داده دو قطره خون دل را

    اندیشه و فکر و خرده دانی

    ای داده تو عشق را به قدرت

    مردی و نری و پهلوانی

    این بود نصیحت سنایی

    جان باز چو طالب عیانی

    شمس تبریز نور محضی

    زیرا که چراغ آسمانی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha