به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
بگفتم با دلم آخر قراری
ز آتشهای او آخر فراری
تو را میگویم و تو از سر طنز
اشارت میکنی خندان که آری
منم از دست تو بیدست و پایی
تو در کوی مهی شکرعذاری
دلم گفتا ندیدی آنچ دیدم
تو پنداری ز اکنون است کاری
منم جزوی و از خود کل کل است
وی است دریای آتش من شراری
ورا دیدم چو بحری موج میزد
و جان من ز بحر او بخاری
ز تبریز آفتابی رو نمودم
بشد رقاص جانم ذره واری
خداوند شمس دین چون یک نظر تافت
بجوشید آب خوش از جان ناری
ز هر قطره یکی جانی همیرست
همیپرید اندر لاله زاری
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.