مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۷۱۶: بگفتم با دلم آخر قراری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بگفتم با دلم آخر قراری ز آتش های او آخر فراری تو را می گویم و تو از سر طنز اشارت می کنی خندان که آری منم از دست تو بی دست و پایی تو در کوی مهی شکرعذاری دلم گفتا ندیدی آنچ دیدم تو پنداری ز اکنون است کاری منم جزوی و از خود کل کل است وی است دریای آتش من شراری ورا دیدم چو بحری موج می زد و جان من ز بحر او بخاری ز تبریز آفتابی رو نمودم بشد رقاص جانم ذره واری خداوند شمس دین چون یک نظر تافت بجوشید آب خوش از جان ناری ز هر قطره یکی جانی همی رست همی پرید اندر لاله زاری مولانا بلخی