کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تو هر روزی از آن پشته برآیی

    کنی مر تشنه جانان را سقایی

    تو هر صبحی جهان را نور بخشی

    که جان جان خورشید سمایی

    مباد آن روز کز تو بازماند

    دو دیده‌ای چراغ و روشنایی

    تو دریایی و می‌گویی جهان را

    درآ در من بیاموز آشنایی

    لب و لنج کفوری را دریدی

    بدان دریای امواج عطایی

    گشادی چشم و گوش خاکیان را

    همه حیران که چون بر می‌گشایی

    گلوی جان بسوزید از حلاوت

    چنین شیرین چنین حلوا چرایی

    اگر چون آسیا گردم شب و روز

    ز تو باشد که آب آسیایی

    وگر این آسیا جوید سکونت

    ز چرخ تو نمی‌یابد رهایی

    هر آن سنگی که در چرخش کشیدی

    بیابد کان بیابد کیمیایی

    به تو جنبد جهان جان جهانی

    اگر چه او نداند که کجایی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha