کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    اگر یار مرا از من برآری

    من او گشتم بگو با او چه داری

    میان ما چو تو مویی نبینی

    تو مانی در میان شرمساری

    ببین عیب ار چه عاشق گشت رسوا

    نباشد عار گر بحری است عاری

    بیا ای دست اندر آب کرده

    کلوخ خشک خواهی تا برآری

    تو خواهی همچو ابر بازگونه

    که باران از زمین بر چرخ باری

    چو ناخن نیز نگذارد تو را عشق

    روا باشد که آن سر را بخاری

    قراری یابی آنگه بر لب عشق

    چو ساکن گشته‌ای در بی‌قراری

    مکن یاد کسی ای جان شیرین

    که نشناسد خزان را از بهاری

    نداند عطسه را زان لاغ دیگر

    نداند شیر از روبه عیاری

    بگفتم ای ونک غوطی بخوردم

    در آن موج لطیف شهریاری

    شدم از کار من از شمس تبریز

    بیا در کار گر تو مرد کاری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha