مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۸۶: اگر یار مرا از من برآری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر یار مرا از من برآری من او گشتم بگو با او چه داری میان ما چو تو مویی نبینی تو مانی در میان شرمساری ببین عیب ار چه عاشق گشت رسوا نباشد عار گر بحری است عاری بیا ای دست اندر آب کرده کلوخ خشک خواهی تا برآری تو خواهی همچو ابر بازگونه که باران از زمین بر چرخ باری چو ناخن نیز نگذارد تو را عشق روا باشد که آن سر را بخاری قراری یابی آنگه بر لب عشق چو ساکن گشته ای در بی قراری مکن یاد کسی ای جان شیرین که نشناسد خزان را از بهاری نداند عطسه را زان لاغ دیگر نداند شیر از روبه عیاری بگفتم ای ونک غوطی بخوردم در آن موج لطیف شهریاری شدم از کار من از شمس تبریز بیا در کار گر تو مرد کاری مولانا بلخی