کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    متاز ای دل سوی دریای ناری

    که می‌ترسم که تاب نار ناری

    وجودت از نی و دارد نوایی

    ز نی هر دم نوایی نو برآری

    نیستانت ندارد تاب آتش

    وگر چه تو ز نی شهری برآری

    میان شهر نی منشین بر آذر

    که هر سو شعله اندر شعله داری

    اگر نی سوی آتش میل دارد

    چو میل رزق سوی رزق خواری

    نیاز آتش است آن میل تنها

    که آتش رزق می‌خواهد به زاری

    به هر چت نی بفرماید تو نی کن

    خلاف نی بکن از شهریاری

    خلافش کردی و نی در کمین است

    چو نی کم شد سر دیگر نخاری

    پدید آید تو را ناگه وجودی

    نه نی دارد نه شکر آنچ داری

    یکی نوری لطیفی جان فزایی

    در او می‌های گوناگون کاری

    گشایی پر و بالی کز حلاوت

    نمایی لطف‌های لاله زاری

    میان این چنین نوری نماید

    دگر خورشید و جان‌ها چون ذراری

    به نور او بسوزی پر خود را

    ز شیرینی نورش گردی عاری

    ز ناله واشکافد قرص خورشید

    که گل گل وادهد هم خار خاری

    زبان واماند زین پس از بیانش

    زبان را کار نقش است و نگاری

    نگار و نقش چون گلبرگ باشد

    گدازیده شود چون آب واری

    بر آن ساحل که‌ای‌ن گل‌ها گدازید

    اگر خواهی تو مستی و خماری

    همی‌گو نام شمس الدین تبریز

    کز او این کارها را برگزاری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha