به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ای آن که بر اسب بقا از دیر فانی میروی
دانا و بینای رهی آن سو که دانی میروی
بیهمره جسم و عرض بیدام و دانه و بیغرض
از تلخکامی میرهی در کامرانی میروی
نی همچو عقل دانه چین نی همچو نفس پر ز کین
نی روح حیوان زمین تو جان جانی میروی
ای چون فلک دربافتهای همچو مه درتافته
از ره نشانی یافته در بینشانی میروی
ای غرقه سودای او ای بیخود از صهبای او
از مدرسه اسمای او اندر معانی میروی
ای خوی تو چون آب جو داده زمین را رنگ و بو
تا کس نپندارد که تو بیارمغانی میروی
کو سایه منصور حق تا فاش فرماید سبق
کز مستعینی میرهی در مستعانی میروی
شب کاروانها زین جهان بر میرود تا آسمان
تو خود به تنهایی خود صد کاروانی میروی
ای آفتاب آن جهان در ذرهای چونی نهان
وی پادشاه شه نشان در پاسبانی میروی
ای بس طلسمات عجب بستی برون از روز و شب
تا چشم پندارد که تو اندر مکانی میروی
ای لطف غیبی چند تو شکل بهاری میشوی
وی عدل مطلق چند تو اندر خزانی میروی
آخر برون آ زین صور چادر برون افکن ز سر
تا چند در رنگ بشر در گله بانی میروی
ای ظاهر و پنهان چو جان وی چاکر و سلطان چو جان
کی بینمت پنهان چو جان در بیزبانی میروی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.