به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مرا پرسید آن سلطان به نرمی و سخن خایی
عجب امسال ای عاشق بدان اقبالگه آیی
برای آنک واگوید نمودم گوش کرانه
که یعنی من گران گوشم سخن را بازفرمایی
مگر کوری بود کان دم نسازد خویشتن را کر
که تا باشد که واگوید سخن آن کان زیبایی
شهم دریافت بازی را بخندید و بگفت این را
بدان کس گو که او باشد چو تو بیعقل و هیهایی
یکی حمله دگر چون کر ببردم گوش و سر پیشش
بگفتا شید آوردی تو جز استیزه نفزایی
چون دعوی کری کردم جواب و عذر چون گویم
همه در هام شد بسته بدان فرهنگ و بدرایی
به دربانش نظر کردم که یک نکته درافکن تو
بپرسیدش ز نام من بگفتا گیج و سودایی
نظر کردم دگربارش که اندرکش به گفتارش
که شاگرد در اویی چو او عیارسیمایی
مرا چشمک زد آن دربان که تو او را نمیدانی
که حیلت گر به پیش او نبیند غیر رسوایی
مکن حیلت که آن حلوا گهی در حلق تو آید
که جوشی بر سر آتش مثال دیگ حلوایی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.