کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    اگر مردان نمی بردند امتحانش را
    نمی دانم که بر می‌داشت این بار گرانش را
    من بی‌چاره چون بوسم رکاب شه‌سواری را
    که نگرفته‌ست دست هیچ سلطانی عنانش را
    فلک کار مرا افکند با نامهربان ماهی
    که نتوان مهربان کردن دل نامهربانش را
    مرا پیوسته در خون می‌کشد پیوسته ابرویی
    که نتواند کشیدن هیچ بازویی کمانش را
    کسی از درد پنهان آشکارا می‌کشد ما را
    که نتوان آشکارا ساختن راز نهانش را
    مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه می‌گردی
    که دل گم کرده ام آنجا و می‌جویم نشانش را
    هنوزم چشم امید است بر درگاه او اما
    بهر چشمی نمی‌بخشند خاک آستانش را
    چو ممکن نیست بوسیدن دهان یار نوشین لب
    لبی را بوسه باید زد که می‌بوسد دهانش را
    چو نتوان در بر جانان میان بندگی بستن
    کسی را بنده باید شد که می‌بندد میانش را
    گر آن ساقی که من دیدم بدیدی خضر فرخ پی
    به یک پیمانه دادی نقد عمر جاودانش را
    چنان از دست بیدادش دل تنگم به حرف آمد
    که ترسم بشنود سلطان عادل داستانش را
    خدیو دادگستر ناصرالدین شاه دین پرور
    که حق بر دست او داده‌ست مفتاج جهانش را
    چو برخیزند شاهان جوان‌بخت از پی نازش
    جهان پیر گیرد دامن بخت جوانش را
    فروغی چون به دل پنهان کنم زخم محبت را
    مگر مردم نمی‌بینند چشم خون‌فشانش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha