کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گر بدین گونه سر زلف تو افشان ماند
    هر چه مجموعه دل هاست پریشان ماند
    چو درآیم خم زلف تو به چوگان بازی
    ای بسا گوی که در حسرت چوگان ماند
    واقف از معنی خورشید ازل دانی کیست
    آن که در صورت زیبای تو حیران ماند
    حال در ماندهٔ عشق تو نمی‌داند چیست
    دردمندی که در اندیشهٔ درمان ماند
    هر نظرباز که بیند لب خندان تو را
    تا قیامت سرانگشت به دندان ماند
    یک سحر کاش که در دامن گل‌زار آیی
    تا گل از شرم رخت سر به گریبان ماند
    بی تو از هیچ دلی صبر نمی‌باید ساخت
    کاین محال است که در عالم امکان ماند
    گفتم آباد توان ساخت دلم را گفتا
    حسن این خانه همین است که ویران ماند
    جز ندامت ثمری عشق ندارد آری
    هر که شد در پی این کار پشیمان ماند
    کف بزن کام بجو باده بخور ساده بخواه
    کادمیزاده دریغ است که حیوان ماند
    گر به تحقیق تویی قاتل صاحب نظران
    نیک بخت آن که سرش بر سر میدان ماند
    راستی جز خم ابروی تو شمشیری نیست
    که به شمشیر شهنشاه سخن دان ماند
    ظل حق ناصردین ماه فلک، شاه زمین
    آن که در بزم به خورشید درخشان ماند
    مدحت خسرو اسلام فروغی بسرای
    تا همی نام تو بر صفحه دوران ماند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha