کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن را که اول از همه خواندی به سوی خویش
    آخر به کام غیر مرانش ز کوی خویش
    جویی ز خون دیده گشادم به روی خویش
    بر روی خویش بسته‌ام آبی ز جوی خویش
    نتوان به قول زاهد بیهوده‌گوی شهر
    برداشت دل ز شاهد پاکیزه خوی خویش
    کی می‌رسی به حلقهٔ رندان پاکباز
    تا نشکنی ز سنگ ملامت سبوی خویش
    ای نوبهار حسن خزانت ز پی مباد
    گر تر کنی دماغ ضعیفم به بوی خویش
    هر بسته‌ای گشاده شود آخر از کمند
    الا دلی که بستیش از تار موی خویش
    گیرد سپهر چشمهٔ خورشید را به گل
    گر بامداد پرده نپوشی به روی خویش
    دانی چرا نشسته به خاکستر آفتاب
    تا بنگری در آینه روی نکوی خویش
    من جان به زیر تیغ تو آسان نمی‌دهم
    تا بر نیارم از تو همه آرزوی خویش
    بوسیدن گلوی تو بر من حرام باد
    گر در محبت تو نبرم گلوی خویش
    امشب فروغی آن مه بیدار بخت را
    در خواب کردم از لب افسانه‌گوی خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha