کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زده‌ام
    دل سودازده را سلسله در پا زده‌ام
    عشقم آتش زد و آب مژه از سر بگذشت
    پی آن گوهر یک دانه به دریا زده‌ام
    در بر غمزهٔ طفلی سپر انداخته‌ام
    من که بر قلب جهان با تن تنها زده‌ام
    ساقیم کرده چنان مست که هنگام سماع
    سنگ بر شیشه نه طارم مینا زده‌ام
    با من ای زاهد گمراه مزن پنجه به جهل
    که ز آه سحری بر صف اعدا زده‌ام
    منم آن عاشق دیوانه که از غایت شوق
    خم زنجیر تو را بر دل شیدا زده‌ام
    لاله‌زاری شده‌ام بس که به گل‌زار وفا
    شعله داغ تو را بر همه اعضا زده‌ام
    می‌توان یافت ز طغیان جنونم که مدام
    سر سودای تو دارد دل سودازده‌ام
    پا به گل مانده ز بالای تو طوبی آری
    من در این مساله با عالم بالا زده‌ام
    هر که فیض دم جان بخش تو بیند داند
    که چرا خنده به انفاس مسیحا زده‌ام
    بخت بیدار مدد کرد فروغی که به خواب
    بوسه‌ای چند بر آن لعل شکرخا زده‌ام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha