فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۱۴: دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زدهام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زده ام دل سودازده را سلسله در پا زده ام عشقم آتش زد و آب مژه از سر بگذشت پی آن گوهر یک دانه به دریا زده ام در بر غمزهٔ طفلی سپر انداخته ام من که بر قلب جهان با تن تنها زده ام ساقیم کرده چنان مست که هنگام سماع سنگ بر شیشه نه طارم مینا زده ام با من ای زاهد گمراه مزن پنجه به جهل که ز آه سحری بر صف اعدا زده ام منم آن عاشق دیوانه که از غایت شوق خم زنجیر تو را بر دل شیدا زده ام لاله زاری شده ام بس که به گل زار وفا شعله داغ تو را بر همه اعضا زده ام می توان یافت ز طغیان جنونم که مدام سر سودای تو دارد دل سودازده ام پا به گل مانده ز بالای تو طوبی آری من در این مساله با عالم بالا زده ام هر که فیض دم جان بخش تو بیند داند که چرا خنده به انفاس مسیحا زده ام بخت بیدار مدد کرد فروغی که به خواب بوسه ای چند بر آن لعل شکرخا زده ام فروغی بسطامی