فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۳۰۴: آن را که اول از همه خواندی به سوی خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن را که اول از همه خواندی به سوی خویش آخر به کام غیر مرانش ز کوی خویش جویی ز خون دیده گشادم به روی خویش بر روی خویش بسته ام آبی ز جوی خویش نتوان به قول زاهد بیهوده گوی شهر برداشت دل ز شاهد پاکیزه خوی خویش کی می رسی به حلقهٔ رندان پاکباز تا نشکنی ز سنگ ملامت سبوی خویش ای نوبهار حسن خزانت ز پی مباد گر تر کنی دماغ ضعیفم به بوی خویش هر بسته ای گشاده شود آخر از کمند الا دلی که بستیش از تار موی خویش گیرد سپهر چشمهٔ خورشید را به گل گر بامداد پرده نپوشی به روی خویش دانی چرا نشسته به خاکستر آفتاب تا بنگری در آینه روی نکوی خویش من جان به زیر تیغ تو آسان نمی دهم تا بر نیارم از تو همه آرزوی خویش بوسیدن گلوی تو بر من حرام باد گر در محبت تو نبرم گلوی خویش امشب فروغی آن مه بیدار بخت را در خواب کردم از لب افسانه گوی خویش فروغی بسطامی