کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست
    کی خوش‌تر از این در همه عالم هوسی هست
    ای خواجه بهش باش که با آن لب می‌نوش
    گر باده به اندازه ننوشی عسسی هست
    گر مرد رهی با خبر از نالهٔ دل باش
    زیرا که به هر قافله بانگ جرسی هست
    یا قافله سالار ره کعبه ندانست
    یا آن که به صحرای طلب بار بسی هست
    تنها نه همین اسب من اول قدم افتاد
    کافتاده در این بادیه هر سو فرسی هست
    خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات
    مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست
    از دیدهٔ دل‌سوختگان چهره مپوشان
    ای آینه هش‌دار که صاحب نفسی هست
    تا داد مرا از تو ستمگر نگرفتند
    کس هیچ ندانست که فریادرسی هست
    مرغ دلم از باغ به تنگ است فروغی
    تا حلقهٔ دامی و شکاف قفسی هست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha