فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۰۹: ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست کی خوش تر از این در همه عالم هوسی هست ای خواجه بهش باش که با آن لب می نوش گر باده به اندازه ننوشی عسسی هست گر مرد رهی با خبر از نالهٔ دل باش زیرا که به هر قافله بانگ جرسی هست یا قافله سالار ره کعبه ندانست یا آن که به صحرای طلب بار بسی هست تنها نه همین اسب من اول قدم افتاد کافتاده در این بادیه هر سو فرسی هست خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست از دیدهٔ دل سوختگان چهره مپوشان ای آینه هش دار که صاحب نفسی هست تا داد مرا از تو ستمگر نگرفتند کس هیچ ندانست که فریادرسی هست مرغ دلم از باغ به تنگ است فروغی تا حلقهٔ دامی و شکاف قفسی هست فروغی بسطامی