کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    همان که چشم تو را طرز دل‌ربایی داد
    دل مرا به نگاه تو آشنایی داد
    پس از شکستن دل کام دادی‌ام آری
    به تن درست نباید که مومیایی داد
    به یاد شمع رخت آهی از دلم سر زد
    که در دل شب تاریک روشنایی داد
    نهاد عمر من آن روز زد به کوتاهی
    که کام بوالهوسان زلفت از رسایی داد
    چه شاهدی تو که زاهد به یک کرشمهٔ تو
    متاع تقوی و کالای پارسایی داد
    کجا به شاهی کونین سر فرود آرد
    کسی که عشق تواش منصب گدایی داد
    اگر نه با تو یک پرده‌اش فلک پرورد
    پس از برای چه گل بوی بی وفایی داد
    چنان ز زلف تو مرغ دلم به دام افتاد
    که گر بمیرد نتوانمش رهایی داد
    سزای من که دمی خرم از وصال شدم
    هزار مرتبه عشق از غم جدایی داد
    به صیدگاه محبت دل فروغی را
    غزال چشم تو ذوق غزل سرایی داد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha