کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فرخنده شکاری که ز پیکان تو افتد
    در خون خود از جنبش مژگان تو افتد
    داند که چرا چاک زدم جیب صبوری
    هر دیده که بر چاک گریبان تو افتد
    مرغ دلم از سینه کند قصد پریدن
    مرغی ز قفس چون به گلستان تو افتد
    هر تن که شود با خبر از فیض شهادت
    خواهد که سرش بر سر میدان تو افتد
    خون گریه کند غنچه به دامان گلستان
    هر گه که به یاد لب خندان تو افتد
    تا دید زنخدان و سر زلف تو، دل گفت
    نازم سر گویی که به چوگان تو افتد
    مجموع نگردد دل صیدی که همه عمر
    دربند سر زلف پریشان تو افتد
    بر صبح بناگوش منه طرهٔ شب رنگ
    بگذار فروغی به شبستان تو افتد
    بر پای شود روز جزا محشر دیگر
    چون چشم ملائک به شهیدان تو افتد
    منزل کن ای مه به دل گرم فروغی
    می‌ترسم از این شعله که بر جان تو افتد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha