کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت
    نوید رجعت جان را به جسم بی جان گفت
    چرا به سر ننهد هدهد صبا افسر
    که وصف شهر سبا را بر سلیمان گفت
    ز عنبرین دم باد سحر توان دانست
    که داستانی از آن زلف عنبرافشان گفت
    حکایت غم او من نگفته‌ام تنها
    که این مقدمه هم گبر و هم مسلمان گفت
    فغان که کام مرا تلخ کرد شیرینی
    که با لبش نتوان حرف شکرستان گفت
    دل شکستهٔ ما را درست نتوان کرد
    غم نهفتهٔ او را به غیر نتوان گفت
    ز توبه دادن مستان عشق معلوم است
    که میر مدرسه تب کرده بود و هذیان گفت
    کسی به خلوت جانان رسد به آسانی
    که ترک جان به امید حضورش آسان گفت
    غلام خاک در خواجهٔ خراباتم
    که خدمت همه کس را به قدر امکان گفت
    مرید جذبهٔ بی اختیار منصورم
    که سر عشق تو را در میان میدان گفت
    نظر مپوش ز احوال آن پریشانی
    که پیش زلف تو حال دل پریشان گفت
    کمال حسن تو را من به راستی گفتم
    که حد خوبی گل را هزار دستان گفت
    به آفتاب تفاخر سزد فروغی را
    که مدح گوهر گیتی فروز سلطان گفت
    ستوده ناصر دین شاه، شهریار ملوک
    که منشی فلکش قبله‌گاه شاهان گفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha