کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر گه که آن خسرو زرین کمر از جا برخاست
    آسمان گفت که قرص قمر از جا بر خاست
    گر بساط می و معشوق نباشد به میان
    به چه امید توان هر سحر از جا بر خاست
    مگر آن سرو خرامنده به رفتار آمد
    که بسی دیدهٔ حسرت نگر از جا برخاست
    چشم مخمور وی از مستی می شد هشیار
    ساقی مردم صاحب نظر از جا بر خاست
    شور شیرین نه همین تارک فرهاد شکافت
    که پسر از پی قتل پدراز جا بر خاست
    بی‌دلان را خبری از دل غارت زده نیست
    که صف غمزهٔ او بی‌خبر از جا برخاست
    ماه با طلعت او بیهده سر زد ز افق
    سرو با قامت او بی ثمر از جا بر خاست
    دوش در خواب خوش آشوب قیامت دیدم
    صبح‌دم قامت آن سیم‌تر از جا بر خاست
    حرفی از مرهم یاقوت لبش می‌گفتم
    یک جهان خسته خونین جگر از جا بر خاست
    با خیال لب شیرین شکر گفتارش
    هر چه کشتم به زمین نیشکر از جا بر خاست
    آن قدر خون مرا ریخت صف مژگانش
    که به خون‌خواهی من چشم تر از جا بر خاست
    همسری خواستم از بهر سهی قامت دوست
    علم خسرو انجم حشر از جا بر خاست
    ناصرالدین شه منصور که با رایت او
    آیت نصرت فتح و ظفر از جا بر خاست
    تا از آن لعل گهر بار فروغی دم زد
    بی خریداری نظمش گهر از جا بر خاست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha