کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بنشست و ز رخ پرده برانداخته برخاست
    کار من دل سوخته را ساخته برخاست
    ماهی است چو با طلعت افروخته بنشست
    سروی است چو با قامت افراخته برخاست
    پیداست ز بالیدن بالای بلندش
    کز بهر هلاک من دلباخته برخاست
    چشمش پی خون ریختن مردم هشیار
    مستی است که با تیغ ستم آخته برخاست
    افسوس که از انجمن آن ماه سیه چشم
    ما را همه نادیده و نشناخته برخاست
    آن ترک نوازنده به سرحلقهٔ عشاق
    کز خاک درش با تن نگداخته برخاست
    تا سایهٔ شمشاد تو افتاد به بستان
    بر سرو سهی دود دل فاخته برخاست
    خندید به آیینهٔ خورشید فروغی
    تا صفحهٔ دل از همه پرداخته برخاست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha