کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تا دیدن آن ماه فروزنده محال است
    فیروزی‌ام از اختر فرخنده محال است
    تا زلف پراکندهٔ او جمع نگردد
    جمعیت دل‌های پراکنده محال است
    تا از همه شیرین دهنان چشم نپوشی
    بوسیدن آن لعل شکرخنده محال است
    مشکل که به دستم رسد آن لعل گهر بار
    بر دست گدا گوهر ارزنده محال است
    گر عشق من از پرده عیان شده عجبی نیست
    پوشیدن این آتش سوزنده محال است
    من در همه احوال خوشم، تا تو نگویی
    کز بهر کسی شادی پاینده محال است
    گر خواجه مشفق بکشد یا که ببخشد
    الا روش بندگی از بنده محال است
    بشنو که دم تیشه چه خوش گفت به فرهاد
    رفتن ز سر کوی وفا، زنده محال است
    کس در عقبش قوت رفتار ندارد
    همراهی آن سرو خرامنده محال است
    آگاه نشد هیچکس از بازی گردون
    آگاهی از این گنبد گردنده محال است
    سرمایهٔ دریای گران‌مایه فروغی
    بی‌ابر کف خسرو بخشنده محال است
    شه ناصردین آن که بر رای منیرش
    تابیدن خورشید درخشنده محال است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha