کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    درد جانان عین درمان است گویی نیست هست
    رنج عشق آسایش جا است گویی نیست هست
    عشق سرگرم عتاب و عشق ما زان در عذاب
    صبح محشر شام هجران است گویی نیست هست
    مشرق خورشید خوبی مطلع انوار عشق
    هر دو زان چاک گریبان است گویی نیست هست
    چشم ساقی مست خواب و چنگ مطرب بر رباب
    دور دور می پرستان است گویی نیست هست
    غمزهٔ پنهان ساقی جلوهٔ پیدای جام
    فتنهٔ پیدا و پنهان است گویی نیست هست
    صولجانش عنبرین زلف است در میدان من
    گوی آن سیمین زنخدان است گویی نیست هست
    رفته رفته خطش اقلیم صباحت را گرفت
    مور را فر سلیمان است گویی نیست هست
    تا صبا شیرازهٔ زلفش ز یکدیگر گسست
    دفتر دل‌ها پریشان است گویی نیست هست
    دیده تا چشم فروغی جلوهٔ رخسار دوست
    منکر خورشید رخشان است گویی نیست هست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha