دل ناخدای بحر تماشای دیگر است
این گوهر یگانه ز دریای دیگر است
داغ تو کی به هر دل و هر سینه جا کند
این لاله زیب و زینت صحرای دیگر است
ز آب عنب کس این همه مستی نمی کند
کیفیت من از می و مینای دیگر است
زاهد از این عبادت ظاهر چه فایده
تن در میان مسجد و دل جای دیگر است
در هر طرف که می نگری از میان خلق
فریاد و شور و ناله و غوغای دیگر است
ذکر طریق عشق، کریم و رحیم نیست
ورد بلاکشان تو اسمای دیگر است
باور مکن که در دو جهان صاحب سخن
درویش دیگر است و سعیدای دیگر است