کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    برداشتیم چو نظر از اعتبار خویش
    دیدیم بی مضایقه دیدار یار خویش
    تا دیده ایم جوهر شمشیر موج آب
    داریم ذوق غوطه زدن در کنار خویش
    در قید تار ساختهٔ رشتهٔ سلوک
    افتاده ای تو چون گهر از اعتبار خویش
    روشندلان که داغ تو بردند زیر خاک
    از لاله کرده اند چراغ مزار خویش
    هر دم هزار ناله کنم همچو عندلیب
    از شعبه های طالع ناسازگار خویش
    کردیم گرد هستی خود پایمال عشق
    برداشتیم از آینهٔ دل غبار خویش
    در چشم ناقصان چه بنایی نهاده است
    گردون به بام ریختهٔ بی مدار خویش
    بلبل شکست ناخن تدبیر خود به دل
    از خار گل علاج کند خارخار خویش
    از کثرت ریاست که سرپیچ و سبحه را
    زاهد گذاشت بر سر سنگ مزار خویش
    تا دید هر که هست به دامی است مبتلا
    شهباز همتم نکند جز شکار خویش
    از چشم روزگار سعیدا فتاده ام
    هرگز نکرده ام گله از روزگار خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha