کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز خویش برده مرا چشم باده پیمایی
    نگاه بر طرفی رفته و دلم جایی
    چسان به کار دگر رو کنم که کس نشنید
    به دست دور زمان غیر جام و مینایی
    همین نه جور و جفا کار دلبری است و بس
    که گاه ناز و عتاب و گهی دل آسایی
    رسیده است به جایی نزاکت طبعم
    که چون نسیم ز خود می روم به ایمایی
    چو تار و پود محبت به عمر پیچیده است
    مراست بر سر زلف تو طرفه سودایی
    گرفتم آن که نماید جمال خود لیکن
    که راست طاقت نظاره ای تماشایی؟
    ز رنگ و خوی تو پیداست هر که را چشم است
    که آفتاب نهادی و ماه سیمایی
    چه غم ز درد دلم گر خبر نمی گیری
    همین بس است که در جمله حال، دانایی
    چه مور و پشه که در کارخانهٔ عالم
    به کوی عشق ندیدم کم از سعیدایی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha