سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۵۷۵: ز خویش برده مرا چشم باده پیمایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز خویش برده مرا چشم باده پیمایی نگاه بر طرفی رفته و دلم جایی چسان به کار دگر رو کنم که کس نشنید به دست دور زمان غیر جام و مینایی همین نه جور و جفا کار دلبری است و بس که گاه ناز و عتاب و گهی دل آسایی رسیده است به جایی نزاکت طبعم که چون نسیم ز خود می روم به ایمایی چو تار و پود محبت به عمر پیچیده است مراست بر سر زلف تو طرفه سودایی گرفتم آن که نماید جمال خود لیکن که راست طاقت نظاره ای تماشایی؟ ز رنگ و خوی تو پیداست هر که را چشم است که آفتاب نهادی و ماه سیمایی چه غم ز درد دلم گر خبر نمی گیری همین بس است که در جمله حال، دانایی چه مور و پشه که در کارخانهٔ عالم به کوی عشق ندیدم کم از سعیدایی سعیدا یزدی