کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر کس شکست طرهٔ پرپیچ و تاب او
    زلفش چو مار گشت و درآمد به خواب او
    یک بوسه ای که دل طلبد ز آن دهان تنگ
    صد بحث می کند لب حاضر جواب او
    برکند صبر لنگر سنگین خویش را
    دل برد چون سفینه، خرام جواب او
    نگذاشت طاقتی که کشد کس عنان آه
    همچون هلال جلوهٔ پا در رکاب او
    چه هشیار است در انداز چشم می پرست او
    که هرگز یک دلی بیرون نمی آید ز [شست] او
    هزاران حلقه باید در خم زلف پریرویان
    که تا یک دل تواند صید کردن چشم مست او
    دلم را گوی بازی کرده اید و راضیم از جان
    ولیکن باخبر ای ماهرویان از شکست او
    چه گویم از خم زلف و قد موزون دلجویش
    که هرگز کی توان کردن به عمری شرح بست او
    یقین معذور خواهد بود از تکلیف در عالم
    که تا محشر نمی آید به خود مست الست او
    از آن جان را خوش آید ناوک مژگان که هر ساعت
    دل ما را خطا تا گردن و تا پر نشست او
    سعیدا مهر مهرویی به دل دارد که از خجلت
    ید بیضا دگر بیرون نمی آید ز دست او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha