خیالم تا به سرو قامت او گشته هم زانو
گهی با مه برابر می زند گه با فلک پهلو
چنان از صورت آدم گریزانم که در معنی
نمی خواهم که باشد پیش رو آیینهٔ زانو
ز بیم تیر مژگان ای دلا در زلف جا کردی
اگر مردی بیا و جای کن در گوشهٔ ابرو
سعیدا گفتگوها داشت از موی میان او
بسی من گرد واگشتم ندارد آن کمر یک مو