کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به روی سینه سیل اشک باز از دیده برگردان
    بزن جاروب مژگان را و از دل گرد غم بنشان
    اگر خواهی به چشم کم نبیند هر که پیش آید
    چو تیغ مغربی شو از لباس عاریت عریان
    مکن عیبم اگر تبعیت مردم نمی سازدم
    خلاف عادت ایشان بود آیین درویشان
    غبار جادهٔ کویت شدم ای آبروی جان
    قدم بر فرق من بگذار و گرد از روی خود بنشان
    چرا زان پیشتر تن بر قضا ندهی که تقدیرش
    سرت را گوی بازی سازد و دستت کند چوگان
    مکن با بدگهر مضبوط پیوند محبت را
    که نتوانی کنی با چین پیشانی دگر سوهان
    مبادا نفس و شیطان آشنا گردد به یکدیگر
    که یوسف را برد چون متفق شد گرگ با چوپان
    چرا زاهد نسازی باز دکان نصحیت را
    ز خوبان بلاانگیز خالی دیده ای میدان؟
    بگوییدش به آن خورشید را تا چند خواهد بود
    سعیدا در هوای مهر او چون ذره سرگردان؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha