کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عالم ز خرابی سر تدبیر ندارد
    این حرف پریشان شده تعبیر ندارد
    از بسکه اساسش ز ته کار خراب است
    ویرانهٔ ما طاقت تعمیر ندارد
    ابروی تو خوش سخت کمانی است که چون او
    در معرکهٔ حادثه تقدیر ندارد
    شب روز چسان کرد به این سرد دمی صبح
    این تازه جوان گر نفس پیر ندارد
    آهی به کف آرید که کاری نتواند
    مردی که در این معرکه شمشیر ندارد
    ای آینه خوش باش که چو عکس جمالش
    مانی به طربخانهٔ تصویر ندارد
    رندی که کشد باده و مستی کند افشا
    از پیر مغان رخصت تکبیر ندارد
    در شرع جنون هر چه دلت خواست میندیش
    کاین قاضی ما حکم به تکفیر ندارد
    مست است ز بس محتسب از دیدن چشمت
    مستان تو را طاقت تعذیر ندارد
    احوال جهان را ز سعیدا تو چه پرسی
    این خواب گران حاجت تعبیر ندارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha