کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خرمی ز این دو روزه جان نتوان کرد
    خواب در راه کاروان نتوان کرد
    چه بنا مانده ای به جد و به اب
    تکیه بر تل استخوان نتوان کرد
    بسکه نازک فتاده طبع لطیفش
    بوسه ای ز آن دهان گمان نتوان کرد
    نیست جز او کسی و دادم از اوست
    ستم از او به او بیان نتوان کرد
    سخن خلق بر زبان نتوان راند
    آتشین لقمه در دهان نتوان کرد
    خود چو کوهی و حیرتی دارم
    کمر از مو ز مو میان نتوان کرد
    قشر بی مغز کس ندیده به عالم
    هیچ کس را به [به بد گمان] نتوان کرد
    نفی خود کن گرت هوای وجود است
    که ثبوتش بغیر آن نتوان کرد
    زاهدا رخت خویش بند ز مسجد
    هیچ سودی در این دکان نتوان کرد
    دلبری دارم و چه چاره کنم
    که به تدبیر، مهربان نتوان کرد
    در جهان طرح عیش نیست سعیدا
    بر هوا رسم خانمان نتوان کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha