کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نه جانان کشته اش را از پی نظاره می آید
    که خورشید قیامت از برای چاره می آید
    صدای صاحب دل، اهل غفلت را کند واقف
    که ز آواز جرس گم گشتهٔ آواره می آید
    مگر در پرده کاری کرده آه [و] نالهٔ بلبل
    که گل از پرده بیرون با دل صدپاره می آید
    نگاهش باخبر گرداند از محشر خلایق را
    چون از خود بی خبر از خانه آن میخواره می آید
    کفن در چشم غافل پیرهن باشد که تابوتش
    ز نادانی صبی را در نظر گهواره می آید
    برد گر بی خبر دل را ز دست مردم چشمم
    عجب نبود که از این بیش از آن مکاره می آید
    مگر دست تعدی کرده بالا پنجهٔ خورشید
    که صبح از جانب مشرق، گریبان پاره می آید
    شهیدان را دهان زخم از خون بسته کی گردد
    که سیل خون ز چشم خونفشان همواره می آیدد
    ز سختی های طالع کوهکن دل کند از جانش
    که هر دم تیشه را در پیش سنگ خاره می آید
    مگر سیل حوادث باز رو بر کشتگان دارد
    که جای آب خون از دیدهٔ فواره می آید
    مشو ایمن از آن بالا که دارد فتنه ها بر سر
    بلا از آسمان نازل چو شد یک باره می آید
    مکن با نفس خود حیلت که او در حیله استاد است
    بجز توفیق کس کی بس به این اماره می آید؟
    نمی خواهم سعیدا چاره ای از کس که می دانم
    مسیحا از علاج درد من بیچاره می آید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha