کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر نفس در کوی جانان کوه غم باید برید
    زهر باید نوش کرد از جام جم باید برید
    دهر دریایی است بی پایان و ما امواج او
    ای رفیقان همچو موج آخر ز هم باید برید
    مهدجنبان، درد و [انده] دایهٔ غم، مشفقش
    ناف طفل خویشتن را با الم باید برید
    با دم تیغ فنا هر بند و پیوندی که هست
    از نیستان تعلق چون قلم باید برید
    تا اثر باقی است از هستی گریزانم ز خود
    اندرین راه از پی خود چون قلم باید برید
    طفل شب را قسمت روزی ز شیر ماهتاب
    سیر ناگردیده شام و صبحدم باید برید
    دوستان از سر این تودهٔ غم برخیزید
    زود باشید چه بیش است و چه کم برخیزید
    گرچه بر ساحل این دجله نشستید بسی
    وقت آن است که با دیدهٔ نم برخیزید
    هر دلی را که غباری ز شما بنشیند
    زود سازید دوا و چو الم برخیزید
    چند جامی بکشید و سر دارا شکنید
    در خرابات نشینید و چو جم برخیزید
    از کسی تا به شما و ز شما تا به کسی
    پیش از آن دم که رسد جور و ستم برخیزید
    تا توانید به آیین عرب ننشینید
    همچو صوت از سر قانون عجم برخیزید
    مدعی تا نشود کافر و مؤمن فردا
    چون سعیدا ز در دیر و حرم برخیزید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha