هر که از خود فرود می آید
آسمان در سجود می آید
دایم از خانمان سوختگان
نکهت داغ و دود می آید
به دل بی قرار من دیر است
یار هر چند زود می آید
به دکان نظر، متاع دلم
آنچه بود و نبود می آید
به زمین گر برند نام تو را
ز آسمان ها درود می آید
طرز این و ناز اگر این است
آنچه زو ... شنود می آید
چرخ با نیک بد کند چه عجب
زین بلای کبود می آید
دایم از خاک کشتگان غمت
شورش زنده رود می آید
ای سعیدا [یکی] است چشمهٔ دل
لیکن از وی [دو] رود می آید