سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۷: خرمی ز این دو روزه جان نتوان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خرمی ز این دو روزه جان نتوان کرد خواب در راه کاروان نتوان کرد چه بنا مانده ای به جد و به اب تکیه بر تل استخوان نتوان کرد بسکه نازک فتاده طبع لطیفش بوسه ای ز آن دهان گمان نتوان کرد نیست جز او کسی و دادم از اوست ستم از او به او بیان نتوان کرد سخن خلق بر زبان نتوان راند آتشین لقمه در دهان نتوان کرد خود چو کوهی و حیرتی دارم کمر از مو ز مو میان نتوان کرد قشر بی مغز کس ندیده به عالم هیچ کس را به [به بد گمان] نتوان کرد نفی خود کن گرت هوای وجود است که ثبوتش بغیر آن نتوان کرد زاهدا رخت خویش بند ز مسجد هیچ سودی در این دکان نتوان کرد دلبری دارم و چه چاره کنم که به تدبیر، مهربان نتوان کرد در جهان طرح عیش نیست سعیدا بر هوا رسم خانمان نتوان کرد سعیدا یزدی