سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۸: عالم ز خرابی سر تدبیر ندارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عالم ز خرابی سر تدبیر ندارد این حرف پریشان شده تعبیر ندارد از بسکه اساسش ز ته کار خراب است ویرانهٔ ما طاقت تعمیر ندارد ابروی تو خوش سخت کمانی است که چون او در معرکهٔ حادثه تقدیر ندارد شب روز چسان کرد به این سرد دمی صبح این تازه جوان گر نفس پیر ندارد آهی به کف آرید که کاری نتواند مردی که در این معرکه شمشیر ندارد ای آینه خوش باش که چو عکس جمالش مانی به طربخانهٔ تصویر ندارد رندی که کشد باده و مستی کند افشا از پیر مغان رخصت تکبیر ندارد در شرع جنون هر چه دلت خواست میندیش کاین قاضی ما حکم به تکفیر ندارد مست است ز بس محتسب از دیدن چشمت مستان تو را طاقت تعذیر ندارد احوال جهان را ز سعیدا تو چه پرسی این خواب گران حاجت تعبیر ندارد سعیدا یزدی