خاطر جمع بجز عالم یکتایی نیست
عالم امن به از گوشهٔ تنهایی نیست
از ازل تا به ابد منتظر جانان است
دل شیدایی ما چشم تماشایی نیست
از لب لعل و خم زلف و خدنگ مژگان
چه خیال است که در آن سر سودایی نیست؟
هیچ کس طاقت نظاره ندارد او را
دلبر ماست که در قید خودآرایی نیست
ز خدنگ غم جانان نکند رم دل ما
که غزال حرم است آهوی صحرایی نیست
سیر در ملک وجود است سعیدا ما را
راه و رسم فقرا بادیه پیمایی نیست