کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رفتم حباب وار ز خود در هوای موج
    افتاده ام چو آب روان در قفای موج
    در دجله... موج آب اوفتادگان
    دارند زیر پهلوی خود بوریای موج
    آب روان به یاد خرام تو هر زمان
    صد چاک می زند به بر خود قبای موج
    ز ابروی ناز ماهوشی یاد می دهد
    هر لحظه این کمانکشی دلگشای موج
    دیگر چه غم ز شورش و آشوب این محیط
    گردیده است کشتی ما آشنای موج
    آمد نسیم [زلفت و خوابم] ز سر گرفت
    افتاده است بر سر [من هم] هوای موج
    چشمم به بحر قطره زدن یاد می دهد
    اشکم ناوفتاده عبث پیشوای موج
    تا گردد از ملامت تردامنی خلاص
    افکنده است بحر به گردن ردای موج
    از اصل غیر فرع نشانی پدید نیست
    ز این بحر کس ندیده سعیدا سوای موج

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha